از شمارۀ

نوازش‌های بی‌رحمانه

روزنگاریiconروزنگاریicon

در ستایش شر آگاه

نویسنده: یلدا غیور

زمان مطالعه:5 دقیقه

در ستایش شر آگاه

در ستایش شر آگاه

«بدی در جهان نه از طبیعت، بلکه از خود انسان‌ها ناشی می‌شود.»

- آرتور شوپنهاور

 

هستِ خیر و شر در وجود آدمی همانطور مبرهن است که نفس کشیدن او. هیچ شکی در آن نیست، اما یک حس دیگر، احساسی برخاسته از شرمی درونی، عذابی هموار و سرزنشی مدام که او را وامی‌دارد از شر... آنکه بدی را آسوده انجام ندهد.

 

آنچه عیان است همین وجدانی است که آرام ندارد در هیاهوی وجود خباثت درونی انسان. اما این جستار به این محدود نمی‌شود که به این اصل وجودی انسان بنگریم؛ بلکه این ستایشی است برای شخصیتی هرچند شرور اما با تبحری ماهرانه که ما را قانع می‌کند او را، حال چه از جهت تبحر نویسنده و کارگردان و بازیگر باشد و چه کاریزمای خود کاراکتر، بپذیریم...

 

ما (اگر من به عنوان فردی به نمایندگی گروهی باشم) هانیبال لکتر را با  بی‌احساسِ پشیمانی بودنش و با خونسردی همیشگی و بازی‌های روانی که به راه می‌اندازد، به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک خبیث پذیرفته‌ایم.

 

من به عنوان فردی که همیشه شیفته این احاطه شخصیت به درون خودش بوده‌ام، می‌توانم کاملا مطمئن بگویم که هانیبال لکتر، خودآگاهی بسیاری دارد. او از بدی وجودی خود آگاه است و آن را پذیرفته و حال هیچ عذاب وجدانی هم ندارد.

 

در تحلیل شخصیت پیچیده و چندبعدی هانیبال لکتر هم سخن بسیار است، اما چه در کتاب و فیلم و سریال، همه‌شان به همین موضوع اشاره زیادی دارند؛ همین که هانیبال لکتر، پزشک روانشناس حاذق، کاملا از کارهای خود آگاه است. اعمال او برآمده از درونی بیمار و بی‌خبر پدید نمی‌آیند. بلکه او از درون خود خبر دارد و این اعتماد، به نفْسی که آلوده به گذشته‌ای ناآرام است، از او جراحی نابغه، خونسرد و البته قاتل و آدم‌خوار ساخته‌است. همانطور که هگل می‌گوید، خودآگاهی از طریق تضاد و مبارزه با خود به‌دست می‌آید. پس پر بیراه هم نیست اگر گمان کنیم که هانیبال در طی شکل‌گیری خود با چه هیاهوی ذهنی در جدال بوده‌است و ناگاه بُعد منفی وجودی او بر نیکی فائق آمده. حال اگر راهی هم برایش نیافته باشد؛ صدای وجدان خود را، هرچند دشوار، اما به سکوت واداشته است.

 

شخصیت خیالی هانیبال توسط توماس هریس آنچنان قوی در کتاب اژدهای سرخ، در ابتدا خلق شد که نه تنها بعدها توسط خود نویسنده در چند کتاب دیگر (سکوت بره‌ها، هانیبال، خیزش هانیبال) ادامه پیدا کرد بلکه فیلم‌های اقتباسی بسیاری نیز از آن ساخته شد و همینطور یک سریال در سال 2013 با محوریت شخصیت هانیبال لکتر ساخته شد که سه فصل دارد و هنوز گفتگوها برای ساخت فصل چهارم بی‌نتیجه مانده است. اما چطور می‌شود آن پایان حماسه‌وار را ادامه داد؟

 

اما موفقیت‌ فیلم‌های اقتباسی از شخصیت هانیبال لکتر به سبب وجود بازیگر آن، یعنی آنتونی هاپکینز بسیار زیادتر بود. خصوصا در سکوت بره‌ها که در سال 1988 ساخته و پخش شد و داستان هانیبال را که حال در بند است ولی هنوز هم با چشمانش همان قدرت فرد آزاد را دارد، بیان می‌کند. این نیرو نشأت گرفته از همان بازی‌های ماهرانه روانی است که هانیبال لکتر با کلاریس استارلینگ انجام می‌دهد. موفقیت هاپکینز، به دلیل بازی کنترل‌شده و ماهرانه‌ او بود که با اولین حضورش در فیلم، به خوبی عمق تاریک شخصیتی هانیبال را پدیدار کرد و با نگاه نافذ و نحوه‌ی ایستادن و صدا و حرکاتش، در همان ابتدا به مخاطب نشان داد که اگر هانیبال را خطرناک و تاریک در کتاب می‌دیده، حال نمودی عینی دارد و این ضد قهرمان در فیلم، اتفاقا جذاب هم هست. حال شاید بشود حتی برای او دل سوزاند.

 

اما اگر بخواهم بیشتر به لایه‌های وجودی هانیبال اشاره کنم، در حیطه روانی، شکل‌گیری شخصیتی این‌چنین هیولا‌وار،طبق نظریه‌های فروید، ریشه در کودکی او دارد. اینکه چطور هانیبال، کودکی یهودی که در جنگ پدر و مادر خود را از دست داده و به همراه خواهرش میشا به جنگل پناه برده، معصومیتش را از دست داده است. اما جرقه اصلی آدمخوار شدن هانیبال شاید آن نقطه باشد که سربازان متفقین در سرما و بوران به کلبه آنها می‌آیند و بی‌رحمانه، میشا را می‌کشند و در آن بی‌خوراکی او را می‌خورند.

 

 این موضوعات در کتاب چهارم توماس هریس با عنوان «خیزش هانیبال» بررسی می‌شود. در این کتاب، به دوران کودکی هانیبال و نحوه‌ی تبدیل شدن او به یک قاتل زنجیره‌ای به دنبال مرگ دردناک خواهرش اشاره شده است. از این کتاب در سال 2007 اقتباسی با همین نام ساخته شد که چندان مورد لطف مخاطب قرار نگرفت و دلیل آن احتمالا بازی گاسپار اولیل در نقش هانیبال جوان و حضور نداشتن آنتونی هاپکینز باشد‌.

 

باری، در ستایش خود شخصیت هانیبال، در وصف و توصیفش باید گفت که هانیبال، خود نمود تمامی عناصر خیر و شری است که در وجود آدمی طغیان می‌کند. او همزمان باهوش، جذاب، ماهر، خونسرد، شرور، قاتلی زنجیره‌ای و آدمخوار است که هیچ احساس پشیمانی ندارد. انگار فقط می‌خواهد ببیند چه می‌شود. این تهی بودن از حس شرم، او را شاید در قِسم شخصیت‌های درگیر اختلال ضد اجتماعی قرار دهد. هانیبال لکتر، با تمام تضادهایش، با تمام آگاهی‌اش و با تمام جذابیتش، به یکی از شرورترین شخصیت‌های سینمایی تبدیل شده است.

یلدا غیور
یلدا غیور

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

کلیدواژه‌ها

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.